گنگ مثل شعله کبریت
دختر پرسید: ما کجا هستیم؟
_این سوال جواب ندارد. خیلی زود خودت خواهی دید. بویی به مشامت خواهد خورد.
دختر پرسید: من کی هستم؟
_خواهی فهمید.
+کی؟
_ وقتی کبریت دهمت تمام شود.
کبریت دختر داشت خاموش میشد.
_تا وقتی کبریت روشن است، می توانی بیدار شوی. ولی نمی دانم چه طور. خودم که نتوانستم.
- کتاب رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید. - داستان پالتو سیاه از لودمیلا پتروشقسکایا