وبلاگ :
زمزمه هاي جوهرآلود گم شده
يادداشت :
احساسات، دستايي که آدمک هارو روي صحنه تکون ميدن.
نظرات :
0
خصوصي ،
4
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
Helly
من و کودک درونم، خيلي وقتا از دست اين دنيا ميريم و گوشه اي ميشينيم؛
بعد با هم ديگه گريه ميکنيم. اينطوري حال هردومون خيلي بهتر ميشه.
ميدوني، خيلي وقتا حس ميکنم فقط کاغذه که به حرفام گوش ميده، کتابه که احساساتم رو درک ميکنه و کودک درونم است که دوستم داره و باهام همدردي ميکنه.
کودک درونت اسم داره؟
پاسخ
دقيقا. اين حس خلوت با کودک درونت و ورقه هاي کتاب به هر چيز ديگه اي مي ارزه:)نه متاسفانه. گاهي وقتا انقدر ازش خجالت ميکشم که ترجيح ميدم چيزي خطابش نکنم.